۱۳۸۹ بهمن ۲۳, شنبه

سیری در جهان بینی حکیم طوس (4)

عناصر چهارگانه

حکیم ابوالقاسم فردوسی
323 (329) ـ 411 هجری
شاهنامه
بخش چهارم
گفتار اندر آفرینش عالم

تحلیل واره ای از شین میم شین

• سر مایه ی گوهران این چهار
• برآورده بی ‌رنج و بی ‌روزگار

• یکی آتشی برشده تابناک
• میان آب و باد از بر تیره خاک

• نخستین که آتش به جنبش دمید
• ز گرمی اش، پس خشکی آمد پدید

• وز آن پس، ز آرام سردی نمود
• ز سردی همان باز تری فزود

• چو این چار گوهر به جای آمدند
• ز بهر سپنجی سرای آمدند

• گهرها یک اندر دگر ساخته
• ز هرگونه گردن برافراخته

• پدید آمد این گنبد تیز رو
• شگفتی نماینده‌ ی نو به ‌نو

حکم سوم
• سرمایه ‌ی گوهران این چهار
• برآورده بی ‌رنج و بی ‌روزگار

• یکی آتشی برشده تابناک
• میان، آب و باد از بر تیره خاک

• فردوسی در این دو بیت، عناصر چهارگانه را برمی شمارد، که از آتش و آب و باد و خاک تشکیل می یابند.
• در فلسفه فردوسی، همه گوهرهای اولیه هستی، از عناصر مادی تشکیل می یابند.
• نمایندگان ماتریالیسم باستان نیز مثل حکیم طوس، گوهرهای نخستین را متشکل از تعداد انگشت شماری از عناصر اصلی (خاک، آب، هوا، آتش، فلز و چوب) می دانستند.
• فلاسفه یونان باستان، در قرن ششم قبل از میلاد، به جای چند گوهر متفاوت، هر کدام از عنصر واحدی سخن گفتند.
• تالس از آب، آناکسی منس از هوا و هراکلیت از آتش به عنوان گوهر نخستین نام می برد.
• شگفتا که در جهان بینی حکیم طوس هر سه گوهر یاد شده (آب و باد و آتش) گرد آمده اند و خاک نیز بدانها اضافه شده است.
• آموزش اتمیستی که بوسیله لویکیپ و دموکریت بنیانگذاری شده و توسط اپیکور و لوکرتس توسعه و تکامل یافته بود، عناصر اصلی را ذرات کوچک مادی تجزیه ناپذیر (اتم ها) می دانست، که ازنظر فرم، سازمان و جایگاه با هم فرق دارند و از ترکیب گونه گون اتم ها تنوع بی پایان اشیاء و جهان ها پدید می آیند.
• امام ششم اهل تشیع ـ جعفر صادق ـ نیز تئوری اتمیستی جهان باستان را نمایندگی می کند و از اجزای لایتجزا سخن می گوید (آن سان که از واعظی در منبری نقل قول می شد.)
• اگرچه نظر امام ششم شیعیان بلحاظ علمی نارسا ست و ذرات اتمی، لایتجزا (یعنی تجزیه ناپذیر) نیستند، ولی بلحاظ شیمیائی نظر ایشان صد در صد درست و علمی است.
• اتم را با متدها و طرق شیمیائی نمی توان تجزیه کرد.
• اعلام این نظر در قرون وسطی از سوی امام شیعیان هم شگفت انگیز است و هم ستایش انگیز.

• برخلاف این متفکران ماتریالیست، که ماده را با یکی از فرم های نمودین مشخص آن یکی می گرفتند، آناکسی مندر جوهر اصلی را اپیرون می نامید و آن را به عنوان عنصری مادی تعریف می کرد که بلحاظ کمی و کیفی نامحدود و نامعین است.
• تعریف انتزاعی ـ منطقی مفهوم اپیرون را که مبتنی بر خواص مشخص اشیاء و پدیده ها صورت می گرفت، می توان اولین نطفه مفهوم فلسفی ماده بشمار آورد، که توسط ارسطو فرمولبندی شده است.
• به نظر ارسطو ماده جوهری است که همه اشیاء از آن نشئت می گیرند و از آن تشکیل می یابند.
• ماده فاقد خاصیت است، ماده امکان بالقوه است، که تنها در پیوند با فرم جامه واقعیت می پوشد.
• ماده بنا بر ماهیت خود منفعل است، در فعل و انفعالات (واکنش ها) شرکت نمی کند و تنها بوسیله اصل کوشا ، یعنی فرم، محرکه اولیه تعین های مشخص خود را کسب می کند.

حکم چهارم
• نخستین که آتش به جنبش دمید
• ز گرمی اش، پس خشکی آمد پدید

• فردوسی در این حکم، دیالک تیک علت و معلول را به شکل دیالک تیک آتش و خشکی بسط و تعمیم می دهد.
• او خشکی را نتیجه جنبش آتش می داند.
• در خصلت امپیریستی تفکر حکیم طوس نمی توان تردید کرد:
• ببرکت گرما (آتش) آب موجود در اشیاء تبخیر می شود و نتیجه نهائی تبخیر خشکی است.
• یکی از فرق های اساسی حکیم طوس با سعدی و حافظ در همین طرز نگرش رئالیستی او ست.
• فردوسی اهل آیه و روایت و حدیث نیست.
• فردوسی حکیمی امپیریست (تجربه گرا) است.
• او حقیقت احکام خود را نه در دگم ها، بلکه در پراتیک زنده زندگی می جوید و می یابد.

حکم پنجم
• وز آن پس، ز آرام سردی نمود
• ز سردی همان باز تری فزود

• اگر گرما پیامد جنبش آتش بود، ضد جنبش، یعنی سکون و آرامش بطور تجربی سرما را به دنبال می آورد.
• ما قبل از بررسی حکم حکیم طوس بلحاظ فلسفی، به بررسی علمی ـ طبیعی (مبتنی بر علوم طبیعی) این حکم می پردازیم:
• در ستایش از دانش علمی ـ طبیعی حکیم طوس نمی توان مبالغه کرد.
• فردوسی در این حکم، قوانین فیزیکی ئی را به زبان ساده مطرح می سازد که حدود کمتر از صد سال پیش در علوم طبیعی کشف و فرمولبندی شده اند.
• خشکی ناشی از جنبش آتش، خشکی ملتهب رو به سردی می نهد، در نیتجه، گازهای گرم (بخار هوا) در اثر سرما تقطیر می شوند.
• بخارهوا تغییر کیفی می یابد و از حالت گازی به حالت مایع در می آید (قانون فیزیکی کندنزاسیون).
• اما بلحاظ فلسفی:
• حکیم طوس از سوئی دیالک تیک حرکت و سکون را به شکل دیالک تیک جنبش و آرامش و از سوی دیگر دیالک تیک کمیت و کیفیت را به اشکال دیالک تیک افزایش درجه حرارت و خشکی و دیالک تیک کاهش درجه حرارت و تری و در نهایت نتیجه حاصل از این دو دیالک تیک نهائی را به شکل دیالک تیک تبخیر و تقطیر بسط و تعمیم می دهد.
• حتی در حال حاضر کمتر کسی در سرزمین حکیم طوس یافت می شود که از این چنین ژرفش بینش برخوردار باشد.
• نسبت دادن لقب حکیم به فردوسی بی دلیل نبوده است.

حکم ششم
• چو این چار گوهر به جای آمدند
• ز بهر سپنجی سرای آمدند

• فردوسی در این حکم، تشکیل سرای سپنج را در نتیجه ترکیب چهار گوهر اولیه (آب و باد و آتش و خاک) می داند.
• هر چهار گوهر فردوسی فرم های گونه گون حرکت ماده اند.
• هر چهار گوهر مورد نظر فردوسی محتوا و منشاء مادی دارند و فرق میان آنها تنها در ترکیب و ساختار اتمی آنها ست، در نوع اتم ها و در نوع پیوند اتم ها ست.

حکم هفتم
• گهرها یک اندر دگر ساخته
• ز هرگونه گردن برافراخته

• پدید آمد این گنبد تیز رو
• شگفتی نماینده‌ ی نو به ‌نو

• فردوسی در این حکم، هستی مادی را نتیجه کنش و واکنش میان گوهرهای اولیه می داند.
• هرگز کسی نمی توانست، هزارسال پیش، ماتریالیستی تر از این به توضیح پیدایش هستی بپردازد.
• هستی در تنوع شگفت انگیز خویش، جز فرم های حرکت ماده لایتناهی بی آغاز و بی انجام لایزال نبوده و نیست.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر